وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْه (انبیاء17)
یونس که شدم مردم مرا صدا می زدند تا برگردم
و ابرهای سیاه فراق را پراکنده کنم
من اما در دلم بر آرزوهایشان میخندیدم
و به سوی دریا میدویدم
آخر ناسپاسان امت خستهام کرده بودند
و حالا که ابرهای جدایی را میدیدند
پشیمان گشته و درهای رحمت را
با وحشت میکوبیدند...
ولی من دیگر طاقت ماندن
و تکرار آن بی وفاییها را نداشتم
پس بیکشتی پا به دریا گذاشتم
تا غرق شده این عشق من باشم
حالا من اینجایم، در شکم ماهی
تا دیگر هیچ پیامبری امت گرفتارش را رها نکند
پ ن: خوشا به حال کسانی که دلشان را یونس شکسته است