نمیدانم این خورشید است که میرود یا شب است که به سویم میآید
خاطراتی که بوی تو را میدهند هنوز هم میدانند که با دلم چه کنند...
1404/03/28 شاهرود - دانیالِ خودت
روزها میگذرند مثل نفس این تن که میآید و میرود
تنی که سلول به سلولش دوستت داردبا آسمانی که
سالهاست حسرت داشتن ماه را دارد...
آیا کسی دیده که آسمان، بی ماه باشد؟!
====
استاد از فرق میان صلح و آتشبس سخن میگفت
و من بی توجه به حوادثی که میگذرد تنها به تو فکر میکردم؛
به اینکه نیمی از وجودم را رنج و نیمی دیگر را امید فرا گرفته است
مثل برزخ میان بهشت و جهنم!
به من بگو وقتی تو نیستی دیگر چه فرقی میکند
در جهان صلح حاکم باشد یا جنگ؟
محبوب همیشهام ؛ دوست داشتنت آنقدر زیباست
که صبر کردن همه عمر میارزد به یک لحظه داشتنت،
عمری که همه آن را ثانیه به ثانیه دوستت داشتم و خواهم داشت.
پسرعمویت دانیال